ستارخان کیست؟ ویکی پدیا
زندگینامه ستار قرهداغی سردار انقلاب مشروطهخواهی
ستارخان، با نام کامل ستارخان قراچهداغی، در مهرماه سال ۱۲۴۵ شمسی در روستای سردار کندی آذربایجان شرقی دیده به جهان گشود. پدرش، حاج حسن قرهداغی، به شغل پارچهفروشی مشغول بود و ستارخان را در سفرهای تجاری خود به روستاهای اطراف ارس همراهی میکرد و در این سفرها، ستارخان با کار بزازی و پارچهفروشی آشنا شد و تجربه کسب کرد.
وی دو برادر به نامهای اسماعیل و غفار داشت و سردار، کوچکتر از آنها بود، هر سه برادر به گشت و گذار علاقه داشتند و سوارکاری و تیراندازی را به شدت دوست میداشتند. اسماعیل، برادر بزرگتر، با بزرگان معاشرت میکرد و به تدریج در او انگیزه مبارزه شکل گرفت و علیه حکومت قاجار به مبارزه پرداخت، اما توسط امیر بهادر، حاکم منطقه، دستگیر و اعدام شد که این اتفاق کینه عمیقی از قاجاریه در دل ستارخان کاشت.
تداوم مبارزات ستارخان و قیام علیه استبداد
ستارخان با نگاه به اطراف خود، فقر و تنگدستی مردم تبریز را به وضوح میدید و ریشه این مشکلات را در حکومت قاجار میدانست و همین امر، انگیزههای اولیه مبارزه با این حکومت را در او شکل داد و بخش اعظم مبارزات ستارخان در دوران پادشاهی محمدعلی شاه قاجار رخ داد که تقریباً هم سن نیز بودند و در تبریز متولد شده بود و دوران ولیعهدی خود را نیز در این شهر گذراند.
ستارخان که به دنبال فرصتی برای مخالفت عملی با حکومت قاجاریه بود، از خبرِ در راه بودن کاروانی از روسیه به ایران که حامل جواهرات و هدایای گرانبها برای ولیعهد بود، آگاه شد و به همراه یارانش در نزدیکی مرز جلفا کمین کردند و به محض ورود قوای روس، به آنها حمله و خلع سلاح کردند و طلا و جواهرات را تصاحب و روسها را مجبور به فرار نمودند. بعدا همین خبر به امیر بهادر رسید و وی به شدت به دنبال مقصر این کار می گشت، در نهایت فهمید که کار ستارخان و یارانش می باشد و آنها را آورد تا هر چقدر که طلا و جواهر گرفته بودند تحویل بدهند.
ستارخان بخش عمدهای از طلا و جواهرات را به حکومت تحویل داد، اما قسمتی را برای کمک به فقرای تبریز نگه داشت و با وجودِ آگاهی از خطرِ جانی به دلیل نافرمانی از امیر بهادر و تحت تعقیب بودن توسط ماموران حکومتی، از منطقه خارج شد و مدتی را در کوهستان به سر برد. او گاهی برای دیدن خانوادهاش به تبریز میآمد، اما ماموران حکومتی که به دنبال او بودند، در یکی از این سفرها وی را دستگیر و زندانی کردند. مردم تبریز که ستارخان را بسیار دوست داشتند، با وساطت خود او را آزاد کردند.
همچنین ستارخان چندین بار دستگیر و آزاد شد و در نهایت تصمیم گرفت از دنیای پرالتهاب مبارزات فاصله بگیرد و به کار خرید و فروش اسب بپردازد، بسیاری فکر میکردند که او از مبارزه دست کشیده است، اما غافل از اینکه ستارخان هنوز قیام خود را آغاز نکرده بود.
اقدامات ستارخان در زمان قحطی و گرسنگی
ستارخان مدتی در قوای نظامی خدمت کرد و دورانی را در خراسان گذراند، وی در این مدت با مردم خراسان رفاقت صمیمانهای پیدا کرد، اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که کار درستی انجام نمیدهد و مردم از او انتظار بیشتری دارند و ماندن در قوای حکومتی را به مثابه پشت کردن به مردم میدانست، به همین دلیل از ارتش خارج شد و به تبریز بازگشت.
در آن زمان تبریز دچار قحطی شده بود و دلیل این قحطی، احتکار غلات توسط بازرگانان این شهر بود که به دنبال سود بیشتر بودند. آنها انبارهای غلات را بسته بودند و شهر را در قحطی فرو برده بودند و هدفشان این بود که مواد غذایی را تا زمان افزایش قیمت نگه دارند و حاکمان منطقه نیز از این کار آنها حمایت میکردند. در نتیجه، اکثر مردم تبریز در گرسنگی و فقر به سر میبردند و توان مالی برای خرید غلات با قیمتهای بالا را نداشتند.
ستارخان از وضعیت شهر به شدت خشمگین بود و در یکی از روزها دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت که باید برای حل این مشکل چارهای عملی اندیشیده شود. وی و یارانش ابتدا به سراغ تجار رفتند و از آنها خواستند تا انبارهای غلات را باز کنند و به جای احتکار، با خرید و فروش غلات سود خود را به دست آورند، همچنین آنها به تجار گفتند که مردم در حال گرسنگی و مرگ هستند، اما انبارداران با این درخواست مخالفت کردند.
این بزرگ مرد که راهی دیگر پیش روی خود نمیدید، به یارانش گفت که در سپیده دم روز بعد، با نیروهای مسلح به انبار غلات حمله و آن را به مردم تقدیم میکنند. روز بعد وی دستور داد تا مردم هر چقدر که نیاز دارند غله بردارند، آن روز با پیروزی ستارخان به پایان رسید. اما حاکمان محلی و تجار که از این اتفاق به شدت خشمگین بودند، نمیتوانستند آن را تحمل کنند و در نهایت، آنها بار دیگر دستور دستگیری ستارخان را صادر کردند.
آغاز مبارزات ستارخان سردار ملی
زندان نارین قلعه که در دوران صفویه ساخته شده بود، محل سکونت سلاطین صفوی بود و پس از روی کار آمدن قاجاریان،آنجا به زندان تبدیل شد و تا پایان حکومت قاجار نیز به عنوان زندان مورد استفاده قرار میگرفت. نارین قلعه محل نگهداری زندانیان خطرناک و مخالفان حکومت قاجار بود و پس از روی کار آمدن پهلوی، این زندان در سال 1315 تخریب شد.
ستارخان در خراسان دوستان و یارانی داشت که یکی از این دوستان، به نام مشهدی عبدل که تاجر گوسفند بود و از خراسان به تبریز آمده بود تا ستارخان را ببیند، وقتی به تبریز می رسد، متوجه می شود که وی را به زندان نارین قلعه فرستادهاند. مدتی بعد مشهدی عبدل به همراه تعدادی از دوستانش، راهی زندان نارین قلعه شدند و نقشه ای برای فراری دادن ستارخان از این زندان طراحی کردند. او قصد داشت با ایجاد آشوب در زندان، فرصتی برای فرار ستارخان فراهم کند و در اجرای نقشه خود موفق شد و دوستش سردار از زندان نارین قلعه گریخت.
بازگشت ستارخان به تبریز و تلاش برای حفظ دستاوردهای مشروطه
پس از آزادی از زندان، ستارخان راهی عتبات عالیات شد و در کاظمین و سامرا به زیارت پرداخت، وی در سامرا با بزرگان شهر دیدار کرد و سپس به زیارت کربلا و نجف مشرف شد و همزمان با بازگشت به تبریز، با خبر صدور فرمان مشروطه مواجه شد. وی خطر را متوجه دارالشورا و مجلس میدید، به همین دلیل در تلاش برای حفظ دستاوردهای مشروطه بود. در آن زمان، آشفتگی تبریز را فرا گرفته بود و محمدعلی میرزا با عنوان محمدعلی شاه بر تخت پادشاهی نشسته بود و از آنجایی که کینه زیادی از مشروطه خواهان داشت، عزم خود را برای مبارزه با آنها جزم کرده بود.
ریاکاری محمدعلی شاه، تشکیل قوای نظامی و قرارداد تقسیم ایران
محمدعلی شاه در ابتدای سلطنتش، از قانون و دارالشورا حمایت میکرد، اما این حمایتها فقط در حد حرف بود و او در باطن به دنبال نابودی مشروطه بود. مدتی بعد خبر ریاکاری شاه به مردم تبریز رسید و آنها که به سختی برای مشروطه مبارزه کرده بودند، به شدت خشمگین شدند و به هیچ وجه نمیتوانستند این وضعیت را تحمل کنند. به همین دلیل محمدعلی شاه فردی به نام اکرام السلطان را به تبریز فرستاد تا قوای نظامی برای او تشکیل دهد، اکرام السلطان با یافتن افراد قابل اعتماد و پرداخت پول، توانست لشکری را برای محمدعلی شاه فراهم کند تا او مشکلی در سرکوب مشروطه خواهان نداشته باشد.
مردم تبریز برای تدوین قانون اساسی مصمم بودند و اکرام السلطان از این موضوع آگاه بود و فهمیده بود که در این شهر دیگر جایی برای او نیست. اکرام السلطان این موضوع را به محمدعلی شاه اطلاع داد و شاه نیز با این شرایط کنار نیامد و به وعدههای خود عمل نکرد. سپس در تاریخ 26 مرداد 1286، دو دشمن قسم خورده آن زمان، یعنی روسیه و انگلیس، یک قرارداد سری با یکدیگر امضا کردند و محتوای این قرارداد، تقسیم ایران بین این دو کشور بود.
حضور قوای نظامی انگلیس در ایران
روسيه و انگليس، دو دشمن استعمارگر، برای حفظ منافع خود، از استبداد حمایت و با مشروطه دشمنی کردند. ولادیمیر لیاخوف، فرمانده روسی گارد قزاق، مسئولیت بمباران مجلس را بر عهده گرفت و در روز سه شنبه 2 تیرماه 1287، زمانی که مردم تهران در خواب بودند، قزاقها توپهای آتشبار خود را در اطراف میدان بهارستان مستقر کردند و در ساعت 7:30 صبح، فرمان شلیک به مجلس صادر شد.
مبارزان مشروطه خواه بیش از 4 ساعت در برابر قزاقها مقاومت کردند و در نهایت مجلس به ویرانی کشیده شد و آزادی خواهانی مانند ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل پس از دستگیری در باغ شاه به شهادت رسیدند. روز دوشنبه 18 مرداد 1287، اعلامیه حکومتی به دست مردم تبریز رسید و ستارخان از این ماجرا آگاه شد. او که به شدت آشفته شده بود، برای مشروطه خواهان تبریز سخنرانی کرد و به مردم گفت: در تهران، مخالفان مشروطه به دنبال نابودی آزادی بودند.
تشکیل ستاد در تبریز برای مقابله با استبداد و حرکت به سمت تهران
روز بعد از واقعه به توپ بستن مجلس، ستادی در میدان سربازخانه تشکیل شد تا افراد داوطلب برای مقابله با استبداد ثبت نام کنند و هدف از این ثبت نام، تشکیل نیروی نظامی برای حرکت به سمت تهران و پیوستن به آزادی خواهان بود.
در کنار دفتر ثبت نام، صندوقی نیز برای جمع آوری کمکهای مالی مردم قرار داده شده بود تا از این طریق نیز حرکت مشروطه خواهان تقویت شود و اولین کسانی که در دفتر ثبت نام ستاد تبریز نام نویسی کردند، ستارخان و باقرخان بودند. آنها داوطلب شدند که به سمت تهران حرکت کرده و به مشروطه خواهان پایتخت ملحق شوند. زنان و دختران تبریزی نیز با اهدای النگو، گوشواره و سایر جواهرات خود به صندوق مالی ستاد، از این حرکت پشتیبانی مالی کردند و این جنبش مالی، در نهایت به پیروزی مشروطه خواهان کمک کرد.
قوای منسجم مشروطه خواهان تبریز به سه گروه تقسیم شدند:
گروه اول: به رهبری ستارخان
گروه دوم: به رهبری باقرخان
گروه سوم: به رهبری محمدقلی خان
شایعه پراکنی محمدعلی شاه، درگیری در تبریز و پیروزی مشروطه خواهان
همه چیز برای حرکت به سمت تهران و کمک به آزادی خواهان پایتخت آماده بود، اما غافل از اینکه محمدعلی شاه در تبریز نیروهایی داشت که هدف آنها مقابله با مشروطه بود و این نیروها شایعه پراکنی کردند که مشروطه خواهان کافر هستند و باید جلوی آنها گرفته شود که این شایعات باعث آشفتگی در تبریز شد و به نفع محمدعلی شاه تمام شد.
مردم تبریز به دو دسته تقسیم شدند؛ اهالی محله های بالای مهران به جز امیرخیز هواخواه استبداد بودند و محله های پایین مثل کفش دوزان و مارالان و خطیب همگی از طرفداران مشروطه بودند و این خبر در حالی به ستارخان و باقرخان رسید که آماده حرکت به تهران بودند و همه چیز برایشان مهیا بود، ولی فهمیدند که اختشاشی در داخل شکل می گیرد و احتمال دارد نیروهای استبداد تبریز را به اختیار خودشان بگیرند و به همین دلیل تصمیم گرفتند در تبریز مانده و همانجا مبارزه بکنند.
نبردی سه روزه بین نیروهای ستارخان و باقرخان، سرداران مشروطه، و قوای استبداد محمدعلی شاه قاجار در تبریز رخ داد و در این نبرد که سه روز به طول انجامید، ستارخان و باقرخان با رشادت و جانفشانی یاران خود، پیروزی را از آن خود کردند و قوای استبداد مجبور به فرار شدند.
داستان محاصره تبریز توسط قوای روس
رحیم خان، مأمور سرکوب تبریز، به همراه پسرش بیوک خان و سپاهیانش به سمت تبریز حرکت کردند و اولین اقدام آنها قطع آب شهر بود. رحیم خان همچنین یاران خود را به جادههای منتهی به شهر فرستاد و دستور داد که هیچ آذوقهای وارد تبریز نشود تا مردم تحت فشار قرار بگیرند. بعدها بیوک خان با ورود به تبریز، به غارت و قتل مردم پرداخت و قوای روس نیز به کمک قوای استبداد آمدند و شرایط برای مردم تبریز سختتر شد.
محاصره تبریز توسط رحیم خان و قوای روس، دوران سختی را برای مردم این شهر رقم زد و کمبود آب و غذا، ناامنی و قتل و غارت، مردم شهر را به ستوه آورده بود. با این حال، مردم تسلیم نشدند و به مقاومت خود در برابر استبداد قاجار ادامه دادند. باقرخان با یاران بیوک خان درگیریهای زیادی داشت و قوای روس نفوذ زیادی در محله مهران رود داشتند و به باقرخان گفته بودند که ستارخان به زودی تسلیم خواهد شد و او نیز بهتر است تسلیم شود، به همین دلیل مدتی محله مهران رود تسلیم قوای روس شد.
تسلیم نشدن ستارخان و یارانش
در این دوران، فقط محله امیرخیز به مقاومت خود ادامه میداد و در واقع، ستارخان تسلیم نشده بود و قوای روس با این دروغ قصد داشتند تا روحیه باقرخان و یارانش را تضعیف کنند و مبارزات ستارخان همچنان ادامه داشت و او تسلیم استبداد و قوای روس نمیشد. پاختیانوف، کنسول روس در تبریز، در تاریخ 25 تیرماه 1287 به ملاقات ستارخان رفت و از او خواست که تسلیم شود، اما ستارخان با قاطعیت این درخواست را رد کرد و حاضر به تسلیم در برابر قوای روس و استبداد قاجار نشد.
ستارخان پس از این ملاقات، به نزد ثقه الاسلام تبریزی، از دیگر مبارزان مشروطه، رفت و از او خواست که برای ادامه مبارزات، قوایی را تشکیل دهد. ثقه الاسلام نیز با این درخواست موافقت کرد و به جمعآوری نیرو و تجهیز آنها برای مقابله با قوای روس و استبداد پرداخت و موافقت ثقه الاسلام با درخواست ستارخان برای او گران تمام شد و بعدها توسط قوای روس دستگیر و اعدام شد.
مدتی بعد، ستارخان به همراه 17 نفر از یارانش به خانه حاج حسن کوزه کنانی در محله راسته بازار رفتند. خانه حاج حسن کوزه کنانی پاتوق مشروطه خواهان بود و اخبار مهم آنها نیز در آنجا قرار داشت. ستارخان و یارانش در این مکان تصمیم گرفتند که با یک حرکت ناگهانی، پرچم های سفید تسلیم را که در کوچه و بازار نصب شده بود، پایین بکشند و مبارزات را دوباره احیا کنند.
در یک شب، ستارخان و یارانش به طور ناگهانی به بازارچه رفتند و اولین پرچم سفید تسلیم را دیدند و با شلیک تفنگ، پرچم ها را به پایین انداختند و رفته رفته، تمام پرچم های سفید در کوچه و بازار پایین کشیده شد. حرکت ستارخان و یارانش، روحیه مشروطه خواهان را تقویت کرد و بار دیگر امید را به دل آنها زنده کرد و این حرکت نشان داد که مشروطه خواهان تسلیم نخواهند شد و تا رسیدن به هدف خود، به مبارزه ادامه خواهند داد.
شکست رحیم خان توسط ستارخان و باقرخان
ستارخان با فریادهای رسای خود، خواهان آزادی بود و مردم تبریز نیز در کوچه و خیابان از او حمایت میکردند و این حمایت مردمی، بار دیگر تبریز را متحد کرد و مردم علیه استبداد قاجار قد علم کردند. خبر پیروزی ستارخان و مردم تبریز به گوش باقرخان رسید و او بلافاصله به سمت محلههای جنوبی تبریز حرکت کرد و در این محلهها با قوای رحیم خان درگیر شد و در نبردی سخت، آنها را شکست داد.
رحیم خان که از باقرخان شکست خورده بود، به سمت محله امیرخیز، محل استقرار ستارخان، عقبنشینی کرد و در این محله نیز تلاش کرد که منطقه را تحت کنترل خود درآورد، اما با مقاومت شدید ستارخان و یارانش روبرو شد و وی که توان مقابله با ستارخان را نداشت، ناچار شد از امیرخیز عقبنشینی کند.
محمدعلی شاه قاجار که از شکست ستارخان و تبریز ناامید شده بود، برای سرکوب نهایی آنها بیتابی میکرد، اما در این میان، خبر قیام دوباره تبریز به گوش او رسید. ستارخان از اینکه تمام فشارها فقط به تبریز وارد میشد، ناراحت بود و معتقد بود که اگر سایر شهرها نیز قیام میکردند، فشارها از روی این شهر برداشته میشد. اما واقعیت این بود که در آن زمان، فقط تبریز در برابر استبداد قاجار مقاومت میکرد و تمام قوای حکومتی آنجا را محاصره کرده بودند و منتظر بودند تا این شهر را از پا درآورند. برای کمک به رحیم خان در سرکوب تبریز، سپاهی جدید به سوی این شهر فرستاده شد و با ورود این سپاه، جنگ بار دیگر آغاز شد.
در این جنگ نیز ستارخان و باقرخان با رشادت و دلاوری یاران خود، قوای دولتی را شکست دادند و این پیروزی، نقطه عطفی در تاریخ مشروطه ایران بود و باعث شد تا لقب سردار ملی به ستارخان و لقب سالار ملی به باقرخان اعطا شود.
پیروزی ستارخان و باقرخان در این نبرد، از جهات مختلف حائز اهمیت بود:
تقویت روحیه مشروطه خواهان: این پیروزی، روحیه مشروطه خواهان را در سراسر ایران تقویت کرد و به آنها نشان داد که میتوانند در برابر استبداد قاجار پیروز شوند.
ضعیف شدن قوای دولتی: شکست قوای دولتی در این نبرد، آنها را ضعیف تر کرد و توان سرکوب مشروطه خواهان را از آنها گرفت.
اعطای لقب سردار ملی و سالار ملی: اعطای این القاب به ستارخان و باقرخان، نشان دهنده جایگاه ویژه آنها در میان مردم و مشروطه خواهان بود.
محاصره مجدد تبریز و قحطی
مدتی بعد، محمدعلی شاه دستور محاصره تبریز را صادر کرد و به سپاهیان خود دستور داد که هیچ گونه آذوقه و غلاتی به آنجا نرسد و این محاصره، قحطی جانفرسایی را به مردم تبریز تحمیل کرد. با وجود قحطی و گرسنگی، مردم همچنان به مقاومت خود ادامه دادند و برای سیر کردن شکم خود، علف میخوردند و از گیاهان درختان تغذیه میکردند.
ستارخان که از شدت قحطی و رنج مردم به ستوه آمده بود، تصمیم به تغییر استراتژی خود گرفت و معتقد بود که دیگر زمان دفاع کردن گذشته است و باید به قوای دولتی حمله کرد.
حمله غافلگیرانه ستارخان و پیروزی
ستارخان در جمع یاران خود گفت: “دیگر نباید رحم کنیم. تا الان دفاع میکردیم، اما الان وقت حمله کردن است.”
سپاهیان ستارخان برای اولین بار به طور مستقیم به قوای حکومتی حمله کردند و در حین حمله، شعاری را تکرار میکردند که مضمون آن این بود: “از نیروی کم، کم از بین میرود و از نیروی زیاد، زیاد”
این حمله غافلگیرانه، قوای حکومتی را به شدت غافلگیر کرد و آنها را شکست داد. رحیم خان، فرمانده قوای دولتی، به همراه افرادش از منطقه فرار کرد و تبریز به طور کامل آزاد شد و مردم که از این پیروزی شادمان بودند، چند شبانه روز به رقص و پایکوبی پرداختند. حکومت قاجار که توان مقابله با ستارخان و یارانش را نداشت، سرانجام دست از محاصره تبریز برداشت و به شکست خود در برابر مشروطه خواهان اذعان کرد.
داستان پیروزی انقلاب مشروطه
خشم محمدعلی شاه از ستارخان و تلاش برای دستگیری او
محمدعلی شاه که از شجاعت و رشادت ستارخان به ستوه آمده بود، برای دستگیری او، چه زنده و چه مرده، جایزه تعیین کرد، اما با گذشت زمان، ستارخان به چهرهای ملی تبدیل شد و شهرت او به روزنامههای خارج از ایران نیز رسید و این موضوع، خشم محمدعلی شاه را بیشتر کرد.
در همین زمان، یاران ستارخان روز به روز بیشتر میشدند و او به نیروی سواره نظام 20 هزار نفری دست پیدا کرد و به این ترتیب، ستارخان صاحب یک قوای نظامی قدرتمند شد و همه چیز برای فتح تهران مهیا بود. اما محمدعلی شاه که از قدرت ستارخان واهمه داشت، بار دیگر فشارها را بر شهر تبریز افزایش داد و قوایی را به فاصلههای دور از این شهر فرستاد و دستور داد که هیچ گونه مواد غذایی به آنجا وارد نشود.
محاصره تبریز توسط محمدعلی شاه و گرسنگی مردم
هدف محمدعلی شاه از این اقدام، تسلیم کردن مردم تبریز از طریق گرسنگی بود و تصور میکرد که با این کار، ستارخان و یارانش مجبور به تسلیم خواهند شد. این اقدام محمدعلی شاه، خشم و نفرت مردم را نسبت به او بیشتر کرد و مردم تبریز که از گرسنگی و تشنگی رنج میبردند، مصمم تر از قبل به مبارزه خود ادامه دادند. اما ماجرا به اینجا ختم نشد و به محض اینکه قوای دولتی از تبریز خارج شدند، قوای روس وارد شهر شده و آن را به اشغال خود درآوردند و این اتفاق، بار دیگر غم و اندوه را به مردم هدیه کرد.
ستارخان که در آن زمان بیمار بود، با دیدن این وضعیت، همه چیز را از دست رفته میدید، اما تسلیم نشد و تصمیم گرفت برای محمدعلی شاه تلگرافی بفرستد و در این تلگراف، اعلام کرد که حاضر است دروازههای شهر را به روی قوای دولتی باز کند، اما به شرطی که وطن به دست روسها نیفتد. اما دیگر دیر شده بود و قوای روس به تبریز آمده بودند و تعداد آنها روز به روز بیشتر میشد و با هرج و مرج و آشوب، وارد شهر شده و بعد از مدتی بر آن تسلط پیدا کردند.
اشغال تبریز توسط روسها، پیامدهای منفی بسیاری برای ایران داشت:
از دست رفتن استقلال ایران: این اتفاق، نشان دهنده ضعف و ناتوانی دولت ایران در حفظ استقلال خود بود.
افزایش نفوذ روسها در ایران: اشغال تبریز، نفوذ روسها در ایران را افزایش داد و آنها را به یکی از قدرتمندترین بازیگران عرصه سیاسی ایران تبدیل کرد.
تشدید نارضایتی مردم: این اتفاق، نارضایتی مردم ایران از دولت و همچنین از قوای خارجی را افزایش داد.
پناهندگی ستارخان به سفارت عثمانی
بعد از مدتی، شایعهای در شهر پیچید که روسها قصد دارند ستارخان و باقرخان را دستگیر کنند و یاران این دو سردار مشروطه خواه، با توجه به شرایط سخت و احتمال بالای دستگیری توسط قوای روس، به آنها پیشنهاد پناهندگی در سفارت عثمانی را دادند. بعد از مدتی ستارخان علیرغم میل باطنی خود، در نهایت به سفارت عثمانی پناهنده شد و احساس میکرد که از پس قوای روس برنمیآید و پناهندگی، تنها راه نجات او است.
اما در همین زمان، خبرهای خوبی نیز به وی میرسید و این خبرها، حاکی از پیروزی مشروطه خواهان در سایر نقاط ایران بود و این موضوع، امید را در دل ستارخان زنده نگه داشت و او را به ادامه مبارزه ترغیب کرد. قوای گیلان تا قزوین پیشروی کرده بودند و قوای بختیاری نیز در محاصره تهران ناکام مانده بودند و انقلاب مشروطه در حال نزدیک شدن به لحظات پایانی خود بود و همه چیز برای یک پیروزی بزرگ مهیا بود. اما در تبریز، شرایط به شدت دشوار بود و روسها این شهر را تحت کنترل خود درآورده بودند و ستارخان و یارانش در تنگنا قرار گرفته بودند.
پیروزی انقلاب مشروطه و فرار محمدعلی شاه
سردار اسعد بختیاری و سپهر اعظم تنکابنی در 22 تیرماه 1288 وارد پایتخت شدند و درگیری در تهران 3 شبانه روز به طول انجامید، اما در نهایت فاتحان تهران پیروز میدان شدند و محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد و این خبر به ستارخان نیز داده شد.
پیامدهای فتح تهران:
پایان استبداد صغیر: فتح تهران، به استبداد صغیر محمدعلی شاه پایان داد و مشروطه خواهان به پیروزی رسیدند.
آغاز مشروطه دوم: با فتح تهران، مشروطه دوم آغاز شد.
تأسیس مجلس شورای ملی: در پی فتح تهران، مجلس شورای ملی تأسیس شد.
پس از یک سال و چند ماه مبارزات شبانه روزی ستارخان و یارانش، بالاخره مشروطه پیروز شد، اما هنوز یک مشکل بزرگ باقی مانده بود: حضور قوای روس در تبریز.
شرایط دشوار ستارخان در تبریز تحت اشغال روسها
قوای روس به صراحت اعلام کرده بودند که تا زمانی که ستارخان و باقرخان در تبریز هستند، این شهر را ترک نخواهند کرد و آنها وجود این دو سردار مشروطه خواه را برای خود مزاحم میدانستند. در نهایت، قوای روس انجمنهای این شهر را موظف به اتخاذ تصمیمی نهایی در مورد اقامت یا ترک تبریز توسط ستارخان و باقرخان کردند. این یک تصمیم دشوار بود، چرا که از یک طرف، مردم تبریز خواهان ماندن ستارخان و باقرخان در شهر خود بودند و از طرف دیگر، حضور آنها میتوانست به اشغال توسط قوای روس منجر شود.
پس از طرح مشکل حضور قوای روس در تبریز و لزوم ترک یا اقامت ستارخان و باقرخان، انجمنی متشکل از افراد معتمد و صاحب نظر تشکیل شد و این انجمن پس از بحث و بررسی، رأی به خروج ستارخان و باقرخان از آنجا داد. این دو نفر نیز که خود به دنبال راه حلی برای رفع مشکل حضور قوای روس بودند، با رأی انجمن موافقت کردند و به خوبی میدانستند که ماندن آنها در تبریز، میتواند بهانهای به دست قوای روس برای اشغال شهر و ایجاد مشکل برای مردم بدهد. در نهایت، ستارخان و باقرخان در 29 تیرماه 1288، با بدرقه مردم شهر، آنجا را ترک کردند.
علت خروج سردار ملی و سالار ملی از تبریز
سرانجام، سردار ملی (ستارخان) و سالار ملی (باقرخان) تصمیم به ترک تبریز گرفتند و مردم با بدرقهای باشکوه و تشویق و فریادهای زنده باد، از این دو قهرمان ملی خود تجلیل کردند. در طول سفر از تبریز به تهران، ستارخان و باقرخان در هر شهر و روستایی که میرسیدند، مورد استقبال گرم مردم قرار میگرفتند و مردم با شور و اشتیاق، از این دو سردار مشروطه خواه که برای آزادی و عدالت جنگیده بودند قدردانی میکردند، همچنین آنها پس از ورود به تهران، از مردم پایتخت نیز مورد استقبال و تجلیل شایانی روبرو شدند.
در نهایت، برای اسکان ستارخان و یارانش، باغ اتابک و برای باقرخان و یارانش، عمارت عشرت آباد در نظر گرفته شد. پس از پیروزی مشروطه، گروههای سیاسی مختلفی در ایران، به ویژه در تهران، شکل گرفتند و این گروهها به خوبی میدانستند که ستارخان و باقرخان از محبوبیت بسیار بالایی در میان مردم برخوردارند و به همین دلیل، تلاشهای بسیاری برای جذب این دو سردار مشروطه خواه به سوی خود انجام دادند، اما نه ستارخان و نه باقرخان هیچ تمایلی به حضور در حزبهای سیاسی نداشتند و معتقد بودند که وابستگی به احزاب، میتواند به استقلال و آزادی عمل آنها خدشه وارد کند.
دلایل بیمیلی این دو سردار:
- حفظ استقلال: ستارخان و باقرخان خود را سربازان ملت میدانستند و میخواستند بدون وابستگی به جناح یا گروهی خاص، به مردم خدمت کنند.
- تجربه ناخوشایند: آنها تجربه ناخوشایندی از دخالتهای جناحهای سیاسی در تبریز داشتند و به همین دلیل، تمایلی به تکرار این تجربه در تهران نداشتند.
- تمرکز بر آرمانهای مشروطه: معتقد بودند که مهمترین وظیفه آنها، حفظ و حراست از آرمانهای مشروطه است و نباید وقت و انرژی خود را صرف فعالیتهای حزبی کنند.
با وجود تلاشهای گروههای سیاسی، ستارخان و باقرخان تا پایان عمر خود، از پیوستن به هر حزب یا گروهی خودداری کردند و ترجیح میدادند که به عنوان مبارزانی مستقل در راه آزادی و عدالت فعالیت کنند.
علت مرگ ستارخان و میراث آن
دولت مشروطه که در تهران تشکیل شده بود، از قوای نظامی که در به ثمر رساندن انقلاب مشروطه نقش داشتند، خواست تا سلاحهای خود را تحویل و خلع سلاح شوند. این اقدام، به منظور ایجاد نظم و امنیت در کشور و جلوگیری از سوءاستفادههای احتمالی از سلاحها صورت میگرفت. برخی از قوای نظامی با این اقدام دولت مشروطه همکاری کردند، ستارخان نیز با خلع سلاح مشکلی نداشت و آن را اقدامی ضروری میدانست.
دلایل مخالفت برخی از یاران ستارخان با خلع سلاح
اما در میان یاران ستارخان، دو دستگی ایجاد شد و عدهای از آنها مخالف تحویل سلاحهای خود بودند و این اقدام را دسیسهای از سوی دولت میدانستند و معتقد بودند که خلع سلاح، آنها را در برابر خطرات احتمالی آسیبپذیر میکند.
دلایل مخالفت:
- عدم اعتماد به دولت: برخی از یاران ستارخان به دولت مشروطه اعتماد نداشتند و معتقد بودند که این دولت قصد دارد با خلع سلاح آنها، قدرتشان را از بین ببرد.
- نگرانی از بازگشت استبداد: عدهای دیگر میخواستند سلاحهای خود را برای مقابله با هرگونه تهدیدی حفظ کنند.
- تمایل به حفظ قدرت: برخی از یاران ستارخان به دنبال حفظ قدرت و نفوذ خود بودند و میدانستند که بدون سلاح، قدرتشان به شدت کاهش خواهد یافت.
مخالفت عدهای از یاران ستارخان با خلع سلاح، تنشها را در تبریز افزایش داد و این موضوع، در نهایت به درگیری بین طرفداران و مخالفان خلع سلاح منجر شد.
درگیری بین طرفداران و مخالفان خلع سلاح
سردار اسعد بختیاری، فاتح تهران و فرمانده قوای بختیاری، پس از فتح تهران، نامهای به ستارخان میفرستد و در این نامه، از ستارخان میخواهد که به عهدی که بسته پایبند باشد و سلاحهای خود را تحویل دهد. سردار اسعد تنها کسی نبود که چنین نامهای به ستارخان فرستاد و مقامات دیگر نیز نامههایی با مضمون مشابه برای وی فرستادند. اما این بار، برخلاف دفعات قبل، مشکلی از جانب ستارخان وجود نداشت و او مایل به تحویل سلاحهای خود بود.
بی بی مریم بختیاری، خواهر سردار اسعد، از جنبشهای مشروطه آذربایجان حمایت میکرد و در طول حیاتش، نقش مهمی در حمایت از ستارخان و یارانش ایفا کرد.
یپرم خان ارمنی، از شخصیتهای جنجالی تاریخ مشروطه ایران که برخی منابع از او به نیکی یاد میکنند و او را مجاهدی شجاع و وطنپرست میدانند، اما در مقابل، منابعی دیگر او را به شدت مورد انتقاد قرار میدهند. یپرم خان از یاران نزدیک ستارخان بود و در کنار او در مبارزات مشروطه نقش مؤثری ایفا کرد و به دلیل شجاعت و مهارتهای جنگی خود، به یکی از فرماندهان مشهور مشروطه خواهان تبدیل شد.
باغ اتابک و یپرم خان ارمنی
یکی از موارد انتقادی که به یپرم خان وارد میشود، مربوط به محاصره باغ اتابک است، در حالی که بسیاری معتقد بودند که میتوان با نامهنگاری و گفتگو، مجاهدین حاضر در باغ اتابک را به خلع سلاح متقاعد کرد، یپرم خان به همراه قوای خود، باغ اتابک را محاصره کرد و این اقدام، به درگیری خونین بین طرفین منجر شد و تلفات زیادی برجای گذاشت.
دلایل محاصره باغ اتابک:
- نگرانی از قدرت مجاهدین: برخی معتقدند که یپرم خان از قدرت روزافزون مجاهدین نگران بود و به همین دلیل، قصد داشت با خلع سلاح آنها، قدرت خود را افزایش دهد.
- تمایل به تسریع در خلع سلاح: عدهای دیگر معتقدند که یپرم خان به دنبال تسریع در خلع سلاح مجاهدین بود و به همین دلیل، به جای گفتگو، راه حل نظامی را انتخاب کرد.
محاصره باغ اتابک، عواقب ناگواری به دنبال داشت و این درگیری، به تضعیف جبهه مشروطه خواهان و افزایش نفوذ مخالفان مشروطه منجر شد.
یپرم خان ارمنی، شخصیتی پیچیده و جنجالی در تاریخ مشروطه ایران است و از یک سو، به عنوان مجاهدی شجاع و وطنپرست شناخته میشود و از سوی دیگر، به دلیل اقداماتی مانند محاصره باغ اتابک مورد انتقاد قرار میگیرد. در مورد درگیری باغ اتابک، روایتهای مختلفی وجود دارد، عدهای معتقدند که یپرم خان درگیری را شروع کرد و میگویند که وی به مجاهدین حاضر در باغ اتابک مشکوک بود و به همین دلیل، به آنها حمله کرد. عدهای دیگر نیز این روایت را قبول ندارند و میگویند که درگیری تصادفی رخ داده است و یپرم خان قصدی برای شروع درگیری نداشته است. روایت سوم نیز میگوید که درگیری باغ اتابک نتیجه تنشهای بین مجاهدین و یپرم خان بود و این تنشها، به دلیل سوءتفاهمها و عدم اعتماد بین دو طرف ایجاد شده بود.
عواقب ناگوار درگیری باغ اتابک:
در هر صورت، درگیری باغ اتابک عواقب ناگواری به دنبال داشت و در این درگیری، تعدادی از یاران ستارخان جان خود را از دست دادند و باغ اتابک به آتش کشیده شد و ستارخان از ناحیه پا مجروح شد. زخم ستارخان عفونت کرد و به بیماری و گسترش بیماری اش منجر شد و این بیماری، نقش مهمی در مرگ ستارخان در سال 1293 هجری شمسی داشت.
مرگ ستارخان در اثر بیماری
پس از درگیری باغ اتابک، ستارخان را از باغ خارج و به منطقهای دیگر منتقل کردند و باغ اتابک در اختیار یپرم خان ارمنی قرار گرفت. ستارخان در بستر بیماری بود و سالهای پایانی عمر خود را در تهران، در انزوا و بیماری گذراند و در طول این مدت، پزشکان و هواداران او به عیادتش میرفتند و باقرخان نیز از عشرت آباد به بالین ستارخان میآمد و با او صحبت میکرد.
سرانجام، ستارخان در اثر همین بیماری در 25 آبان 1293 فوت کرد و در آرامستان باغ طوطی در حرم شاه عبدالعظیم دفن شد. وی در پاسخ به پیشنهاد کنسول روس برای پناه بردن به خاک روسیه، با قاطعیت گفت:
«من میخواهم هفت دولت زیر پرچم ایران باشد. شما به من میگویید زیر بیرق روس بروم؟ هرگز!»
این جمله، عزت نفس و غرور ملی ستارخان را به نمایش میگذارد و نمادی از مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و ستم است. وی حاضر به تسلیم شدن در برابر قدرتهای خارجی نبود و حفظ استقلال ایران را برای خود واجب میدانست.
5 سوال متداول درباره ستارخان سردار ملی
1- چرا ستارخان به “سردار ملی” معروف است؟
ستارخان به خاطر رشادت و فداکاری هایش در راه آزادی، مشروطه خواهی و مبارزه برای عدالت و دموکراسی، به عنوان “سردار ملی” میان مردم معروف شد. همچنین رفیق شفیق او یعنی باقرخان نیز به سالار ملی معروف است.
2- نقش ستارخان و باقرخان در مشروطه خواهی چه بود؟
ستارخان و باقرخان از رهبران اصلی قیام تبریز در سال 1285 بودند که در این قیام با محمدعلی شاه قاجار و نیروهایش جنگیدند و به پیروزی مشروطه خواهان کمک بسزایی کردند. ستارخان همچنین در دفاع از مجلس در برابر توپباران توسط محمدعلی شاه نیز نقش مهمی داشت.
3- ستارخان چطور کشته شد؟
ستارخان یکی از مشهورترین مبارزان مشروطه خواه ایران، در پی جراحات وارده به پایش در درگیری باغ اتابک و عفونت آن، بالاخره در بیست و پنجم آبان ماه سال 1293 شمسی در شهر تهران دار فانی را وداع گفت، پیکر این سردار رشید به حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد.
4- آثار و یادمان های ستارخان چه می باشد؟
- مجسمه ستارخان در میدان ستارخان تبریز
- خیابان ستارخان در بسیاری از شهرهای ایران
- موزه ستارخان در تبریز
- کتاب ها و مقالات متعدد درباره زندگی و مبارزات ستارخان
5- بهتری فیلم ساخته شده برای ستارخان کدام است؟
ستارخان نام فیلمی ایرانی به کارگردانی علی حاتمی است که در سال 1351 بر روی پرده سینماها رفت! در این فیلم با هنرنمایی بازیگرانی همچون علی نصیریان، عنایت بخشی، عزتالله انتظامی و پرویز صیاد، روایتی خیالی از زندگی و مبارزات ستارخان، سردار ملی ایران را به تصویر کشیده شده است.
ثبت بیوگرافی در گوگل
آیا می خواهید هرکسی نام شما را در اینترنت جستجو کرد، عکس ها و اطلاعات شخصی شما را ببیند؟ کافیست وارد لینک زیر شوید و فرم مربوطه را پر نمایید تا بیوگرافی تان در گوگل ثبت شود.