بهمن رادان کیست؟ ویکی پدیا
زندگی نامه Bahman Radan کارگردان ساکن ترکیه
بهمن رادان تهیه کننده و کارگردان ایرانی ساکن ترکیه، مدیر موسس شرکت ادوان فیلم ترکیه می باشد که در سال 1366 دیده به جهان گشود! آقای رادان سرگذشت و زندگی نامه قابل تفکر و جالبی دارد که می تواند برای افراد فعال در حوزه تئاتر و سینما الهام بخش باشد.
بهمن به عنوان اولین فرزند خانواده، 1 برادر و 1 خواهر کوچکتر از خود داشت؛ البته او 1 برادر ناتنی هم دارد! بنابه گفته خود آقای رادان، خانواده اش از لحاظ مالی در شرایط نه چندان خوبی به سر می بردند اما همیشه رو به جلو بودند و در تلاش برای ساختن زندگی هر چه بهتر!
داستان دوران کودکی بهمن رادان از زبان خودش
بچه شیطونی بودم و در مدرسه خیلی دعوا میکردم اما از وقتی مادرم فوت شد، مسئولیت ام بیشتر شد چون باید هوای خواهر و برادر کوچکم را داشتم!
یکبار در کودکی، خانه عموم مهمان بودم و با پسرعموم رفته بودم صحرا و خیلی از روستا دور شده بودیم؛ روز عجیب و غریبی بود چون بی آب و غذا مانده بودیم و حتی اثری از آب مرداب و یا لجنی هم نبود! جالب اینجاست که ساعت ۵ صبح راه افتاده بودیم و تا آخر شب در صحرا در تلاش برای یافتن مسیر بودیم اما بالاخره از روی سایه، مسیرمان را پیدا کردیم!
اولین تجربه کسب درآمد بهمن رادان
تقریبا ۹ ساله بودم که در بازار، سیب زمینی می فروختم و بعد دیدم که سیگار را راحت تر میخرند؛ پس زدم تو کار سیگار! در بازار ترهبار سیگار میفروختم و وقتی پولم شد ده هزار تومان، آنرا توی بانک گذاشتم و دفترچه حساب پس انداز گرفتم.
اولین جرقه شروع کار
من از بچگی کار می کردم اما بعد از ازدواج مجدد پدرم، سعی میکردم خونه نمونم و جاهای مختلفی کار کردم، مثل: مهر سازی، رسپشن هتل، سوپر مارکت و… اما از ۱۸ سالگی بی خبر از خونه بیرون زدم و به تهران رفتم و آنجا کارهای مختلفی مثل: پیک موتوری، صندوق داری و کارهای مالی انجام دادم.
روحیه مسیولیت پذیری داشتم و هرجا سر کار میرفتم، بعد از یه مدت در کارم پیشرفت میکردم و مدیریت آن بخش را به عهده میگرفتم اما جاه طلب بودم و دلم میخواست بیشتر پیشرفت کنم. برای همین وقتی به عنوان پیک موتوری در یک شرکت کار میکردم، کم کم به سرپرست توزیع ارتقا پیدا کردم و بعدش تصمیم گرفتم که از آن شرکت نمایندگی فروش بگیرم و کسب و کار خودم را راه اندازی کنم.
اولین کسب و کار حرفه ای بهمن رادان
من در ۲۱ سالگی، اولین شرکت خودم را تأسیس کردم که در آن، خدمات اینترنتی و تلفن ارائه میکردیم. در 22 سالگی بعد از آشنایی با همسرم، با مشارکت او شرکت تبلیغاتی و نرم افزاری راه اندازی کردیم که تا الان هم فعال هست. زمانی که تصمیم به مهاجرت گرفتیم، در گرجستان یک شرکت تبلیغاتی ثبت کردیم که بنابه دلایلی ناموفق بود و بعد به ترکیه مهاجرت کردیم که در ترکیه با مشارکت خواهرم و به پشتیبانی همسرم، شرکت فیلم سازی ادوان را راه اندازی کردم.
چالش های بهمن رادان در مسیر موفقیت
هیچوقت سرمایه اولیه برای شروع نداشتم و پول برای یادگیری و آموزش هم نبود! سعی میکردم با سعی و خطا و دیدن ویدئوهای آموزشی، یاد بگیرم و حرکت کنم.
زمانی که تصمیم گرفتم فیلم بسازم، هیچی در اختیار نداشتم و حتی بودجه اولیه برای خرید دوربین یا گوشی با کیفیت هم نبود. مجبور بودم کارهای دیگری انجام بدهم تا اولین بودجه ام برای خرید تجهیزات را بدست بیاورم. اما از زمانی که فکر کردم به این صنعت علاقهمند هستم، تقریباً هر روز مقاله خواندم و فیلم آموزشی دیدم و مازاد درآمدم را صرف آموزش و کلاس های آموزشی کردم!
با فریلنسری امرار معاش میکردم و بخشی از درآمدم را سرمایه گذاری میکردم. خیلی از اوقات ناامید میشدم اما برای رفتن به جلو، چاره ای جز حرکت در مسیر پیشرفت نداشتم!
تأثیر خانواده در مسیر موفقیت بهمن رادان
در زمانیکه مجرد بودم، حمایتی آنچنانی از سمت خانواده پدری نداشتم و برای امرارمعاش، مجبور بودم کار کنم. اولین افتخار پدرم به من درست زمانی بود که اولین شرکتم را راه اندازی کردم و به درآمد رساندم!
اما بعد از ازدواج با همسرم، خواهرم کاملاً حامی من بود و ما باهم خیلی دوست و رفیق بودیم! همسرم پا به پای من برای رشد خانواده تلاش میکرد و حتی بچه هایم با وجود اینکه خلی کوچک بودند اما هرکمکی که می توانستند به من میکردند.
خیلی اوقات نیاز به همفکری داشتم و دارم… خوشحالم که در این مواقع کسانی هستند که با آنها حرف می زنم و ایده و مشورت میگیرم. وقت هایی هم هست که نیاز به تمرکز دارم و عزیزام به من کمک می کنند تا همیشه پر انرژی به دنبال رویاهایم بروم.
از نحوه آشنایی تا ازدواج بهمن رادان با همسرش سارا
زمانی که مدیر شرکت تیراژه بودم (اولین کسب و کارم)، آگهی استخدام برای بازاریاب تلفنی دادم. خانمی به اسم سارا که شغل اصلی اش مارکتینگ بود، برای کار به دفتر من مراجعه کرد و کمی بعد با پیشنهادهایی که برای توسعه شرکت و بهبود عملکرد پرسنل داد، به این فکر افتادم که سارا قابلیت های زیادی دارد و به او پیشنهاد شراکت دادم. سارا هم قبول کرد!
ما آن زمان هیچ سرمایه ای نداشتیم، فقط یک ایده نرم افزاری در ذهنمان بود. کم کم با کمک هم این ایده را توسعه دادیم و حتی یادمه دفتر کاری که اجاره کردیم، پول پیش هم نداشتیم بدهیم و ماهانه ۶۰۰ هزار تومان اجاره میدادیم.
سارا دختر مستقل، خودساخته و خیلی باهوشی بود و کمک کرد با کمترین هزینه پایه های شرکتم را بچینم. کمی بعد از شریک قبلی ام جدا شدم و تمام تمرکزم را روی شرکت گاما گذاشتیم.
باهم پیش مشتری میرفتیم و پرزنت میکردیم و هزینه اش را برای تبلیغات و توسعه کار میگذاشتیم. در شرکت دیسیپلین خاصی داشتیم و موقع کار، هرکس تمام توانش را میگذاشت، بعد از کار هم دوست و رفیق بودیم.
بعد از مدتی تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم (سارا و من)، لیستی از انتظارتمان به عنوان همسر از همدیگر را در قالب یک چک لیست درآوردیم و موافقت یا مخالفت خودمان را نسبت به هر موردی که در لیست بود، اعلام کردیم. زمانی که به تفاهم و توافق رسیدیم، قرار گذاشتیم به هیچ وجه از خانواده هایمان کمک نگیریم و خودمان زندگی مان را بسازیم.
از روز خواستگاری تا عقد، لیستی از هزینه های واجبی درست کردیم و بعد مجموع خرج و مخارج را جمع زدیم و یه ددلاین گذاشتیم تا زمانی که پولمان جور شد، قرار مدار را با خانواده هایمان بگذاریم؛ حتی پول گل و شیرینی و حلقه را هم در نظر گرفتیم… به همین ریزبینی و دقت!
وقتی پول آماده شد، بین هم تقسیم کردیم و بعد از ظهرش جلوی خودش، زنگ زدم با پدرش هماهنگ کردم برای خواستگاری… روز دوشنبه با سارا رفتیم خرید و روز سه شنبه رفتیم خواستگاری!
خانواده اش اولش موافق نبودند اما سارا با پدرش صحبت کرد و قرار شد یه عقد ساده در محضر برگزار کنیم… بدون عروسی! (این انتخاب شخصی من و سارا بود)
دوست داشتیم پولی که برای عروسی در نظر میگیریم را توی کار خرج کنیم و فردای روز عقد هم رفتیم کیش ماه عسل! وقتی برگشتیم اوضاع کشور خوب نبود اما سعی میکردیم با هم درستش کنیم.
رفتیم دنبال وام ازدواج و با پولش یک خونه رهن و اجاره کردیم و از شانس ما صاحبخونه خیلی آدم خوبی بود و یکسری وسایل اولیه که تو خونه بود را برای ما گذاشت! کم کم پول جمع کردیم و توانستیم یک خونه از همون صابخونه قسطی بخریم. پدر سارا چک کشید و ما چک هارو پاس می کردیم.
تک تک وسایل خانه را خودمان تهیه کردیم، نه جهازی بود، نه مهری، نه شیربها، نه عروسی… تنها من بودم و سارا!
سارا الان سئو استراتژیست و وب مستر هست و استقلال مالی خودش را دارد و ما همیشه به هم کمک کردیم که بهترین خودمان را بسازیم. خودمان و توانایی هایمان را باور کردیم و هروقت من کم می آوردم و خسته میشدم، سارا کمک ام میکرد و بهم انرژی میداد و بلعکس، هروقت او اشفته و خسته و نا امید میشد، من کمکش میکردم.
سوابق و افتخارات شغلی و اجرایی بهمن رادان کارگردان
من سالها کار کردم، پول درآوردم و زندگی ام را هر طوری که شده چرخاندم، یه روزی به خودم آمدم و دیدم که این سالها فقط زنده بودم و برای زنده بودن میجنگیدم.
در بدترین روزهای مهاجرت و سختی، جرقه ای در زندگی ام خورد که من را به این واداشت که این دو تا سوال رو از خودم بپرسم:
- من کی ام؟
- برای چی به این دنیا اومدم؟
یه سوال همسرم ازم پرسید: اگه صد میلیون دلار در ماه درآمد داشتم؛ اگر دغدغه مالی نبود و از همه نظر همه چی خوب بود، چی کار میکردی که وقتت رو به خوشی بگذرونی و بهت خوش بگذره و حس مفید بودن داشته باشی؟
- درجا جواب دادم: فیلم میساختم! میخوام با فیلم حرف بزنم…
- بهم گفت: همین الان برو دنبالش!
از اون موقع تا الان من هیچوقت به درآمدم و مسایل مالی در این مورد فکر نکردم و فقط لذت بردم از مسیر. هیچ هدفی برای این کار نداشتم و هیچوقت به تهش و مشکلاتی که دارم و اینکه هیچ شانسی در اون شرایط برام نبود فکر نکردم. هر روز که برای اینکار زحمت میکشیدم کیف میکردم و توش لذت میبردم.
اگه بخوام به یکی توصیه کنم، میگم هر جای زندگی هستی و اگر توانایی انجام یه کاری رو داری و باهاش کیف میکنی… اون رسالت توعه و باید بری دنبالش چون خسته نمیشی و هر روز توش بهتر میشی! جالبه بدونید در ایران که بودم، همایش کارآفرینان برتر شرکت کردم و برنده تندیس بلورین شدم.
بهمن در جایگاه پدر و همسر
ما اغلب در خانه، کارها را انجام می دهیم چون حواسمان بیشتر جمع است و تمرکز بیشتری بر روی پروژه ها داریم. هر روز غروب بعد از کار عادت کرده ایم که به افتخار خودمان دست بزنیم و شب ها شب نشینی می کنیم و معمولاً آخر شب ها بهترین تایم تمرکز و نوشتن من است.
اعتقادم بر این است که در قبال رشد فکری، شخصیتی و نگاه درست بچه ها به زندگی، مسئولیت سنگینی بر دوش دارم و در تلاشم باورها و چهارچوب ذهنی درستی راجع به محیط پیرامون خود داشته باشند. همیشه با بچه ها حرف میزنم و بازی میکنم اما دوست دارم بچه ها استقلال فکری و رفتاری داشته باشند. به همین خاطر اکثراً کارها را به عهده خودشان می گذارم و از دور به همراه همسرم سارا مواظبشان هستم.
معامله گر خوبی ام اما در معامله همیشه برد-برد بازی میکنم یعنی توی دوستی و معامله، اول طرف مقابل را در نظر میگیرم و رضایت او را به رضایت خودم گره میزنم. هیچوقت در معامله طمع نمیکنم و دنبال پول و منافع بیشتر نیستم. نه که بگویم بدم می آید ولی رضایت طرف مقابل و منافع اش هم به اندازه منافع خودم برایم اهمیت دارد.
زمان هایی است که موفقیتی بدست میاریم و میخوایم جشن بگیریم، میرویم به دل طبیعت و پاکسازی انجام می دهیم. یا به مناسبت های مختلف درخت میکاریم!
اگر بخواهید 2 توصیه به مخاطبان سایت ایران بیوگرافی بکنید، آنها کدامند؟ (در زندگی و بیزینس)
کسی رو برای زندگی انتخاب کنید که همراه و رفیق اتون باشه بهش استقلال کامل بدید و بزارید فقط به خاطر عشق کنارتون بمونه
کاری رو انجام بدید که عاشقیشید نه کاری که مجبورید انجام بدید – یه بار قراره تو این کالبد زندگی کنید نگذارید جبر و اتفاقات زندگی اتون رو حروم کنه – هر لحظه که نفس میکشید رو عاشقانه زندگی کنید و ازش لذت ببرید هر کاری که انجام میدید هرجایی که میرید به این کالبد انسانی خودتون بدهکار نمونید عاشق بشید و زندگی کنید!
باترس هاتون کنار بیاین و اون کاری که میترسید رو انجام بدید بعد از عبور از ترس هر اتفاقی که بیوفته مهم نیست ادم تازه ای درونتون متولد میشه که قدرت انجام هرکاری رو داره!
اوضاع تغییر می کند! زندگی بهمن رادان بعد از مهاجرت
بعد از مهاجرتم حس کردم مرده ام! منی که 2 شرکت را اداره میکردم و کلی پرسنل و اعتبار داشتم و هیچوقت دغدغه درآمد و روزمرگی نداشتم، اوضاع مالی ام بعد از مهاجرت تعریفی نداشت! ۱۸ ساله بودم و برای یه لقمه نان باید میدویدم اما تنها نبودم. من باید پشتوانه خانواده ام می بودم، پس تصمیم گرفتم حالا که قرار است دوباره از صفر شروع کنم، از صفر در جایی شروع کنم که دوسش دارم! به زبان خودمانی تر اگر قرار بود سختی بکشم و دوباره یاد بگیرم، دوست داشتم در مسیری قدم بردارم که عاشقش هستم.
شرایط و وضعیت فعلی بهرام رادان
من هر روز مطالعه میکنم تا چیزهای بیشتری در مورد این جهان هستی یاد بگیرم. فیلم تماشا میکنم و یک کالکشن از فیلم هایی دارم که توانسته اند چیزی به من یاد بدهند. فیلم کوتاه را خیلی دوست دارم چون باید انقدر هنر داشته باشی تا در حداقل ترین زمان ممکن، منظور خود را به بیننده برسانی!
فیلم کوتاه چرخه، اولین فیلم من به عنوان کارگردان بود. و هم اکنون هم درحال تولید فیلم کوتاه بازگشت هستیم.
من برای پول یا جایزه جشنواره، فیلم نمیسازم! تمام برنامه ریزی من و سارا (همسرم) و زهرا (خواهرم) برای راه اندازی شرکت فیلم سازی، بر این اساس بود که فیلم تبدیل به بخشی از رسالتمون بشه. همونطور که زندگی و شخصیت ما تغییر کرد و رشد کردیم، بتونیم روی آدمهای بیشتری تأثیر بزاریم.
من با فیلم حرف میزنم… ماه ها و سال ها روی فیلمنامه و سناریو و داستان کار می کنیم تا بدون دیالوگ بتوانیم مفهوم داستان را به بیننده منتقل کنیم. درآمد ما به صورت فریلنسری و بلاگری هست. من به عنوان کپی رایتر فعالیت می کنم و سارا دیجیتال مارکتر هست.
ما در زندگی به نقطه آرامش رسیدیم و تنها دغدغه مان، تغییر خودمان و تأثیرگذاری روی آدم های اطرافمان هست.
فیلم های کوتاه مفهومی ساخته شده توسط بهمن رادان:
- او هم نفس میکشد
- چرخه
- لبخند
- سیگار میکشد
- بازگشت
جهان از نگاه بهمن رادان
من فکر می کنم اومدنم تو این دنیا دلیلی داشته! شاید رسالت من این بود که باید همه روزهای بد و خوب را میگذراندم و همه سختی ها را تحمل میکردم تا در این جایگاهی که الان دارم، باشم. الان که بیشتر فکر میکنم، شاید زمانی که گذشت، در یک بُعد دیگه داره اتفاق می افته و من دارم همه اتفاقات را تجربه میکنم تا درس های بیشتری یاد بگیرم.
معتقدم که باید در زندگی بقیه تأثیر خوبی بگذارم چون آدمهایی که در مسیر زندگی من قرار می گیرند، به دلیلی الان کنار من هستند و من یا باید از آنها تأثیر بگیرم یا روی آنها تأثیر بگذارم، بنابراین دائماً در حال تمرکز روی خود واقعی ام هستم.
اتفاقاتی که در زندگی من افتاد هیچکدام بد نبود، فقط من را به سمت جلو هل می داد تا تصمیم بهتری برای خودم و آینده بگیرم. روزهای گذشته، شیرین ترین لحظاتی هست که من گذراندم تا یاد بگیرم و قوی تر شوم. هر چیزی که در زندگی ام نبود را ساختم و میسازم؛ و این داستان ادامه دارد… من مرد روزهای سخت بودم و هستم.
مصاحبه با بهمن رادان دایرکتور و کریتور | پاسخ به 11 سوال متداول
1- آیا شده در طول مسیر موفقیت تان، از اینکه موفق نشوید و شکست بخورید، واهمه ای داشته باشید؟
اره همیشه این حس بوده، مخصوصاً بعد از ازدواج و مسئولیت پدر شدن! اما نزدیکانی که من را می شناسند، می دانند که من آدم تصمیم های سریع و یهویی هستم. قبلش یه بار مسیر را در ذهن خودم میروم و بدترین حالتی که ممکن است پیش بیاد را تصور میکنم، با آن کنار می آیم و بعد سریع اقدام میکنم. اگه خوب پیش رفت که خداروشکر و اگه بد پیش رفت، برایم تجربه می شود و راهی برای درست کردنش پیدا میکنم.
2- یک داستان کوتاه از یک برهه سخت زندگی خود و نحوه عبور از آن بحران را به ما می گید؟
روزهای سخت در زندگی زیاد داشته ام! سخت ترین روزی که من در زندگی ام تجربه کردم، روز تولد اولین دخترم رونیکا بود که بعد از به دنیا آمدن، در بیمارستان بستری شد و حدوداً ده روز بیمارستان بود.
از برهه های سخت کاری هم نگم برایتان که زیاد بوده، من چندین بار ورشکست شدم، از زیر صفر شروع کردم و دوباره بلند شدم. داستان آخرین شکست من مربوط می شود به بعد از مهاجرت و روزی که همه پول و سرمایه مان را از دست دادیم. آن روزها من همش در فکر بودم که چگونه اوضاع را درست کنم و دوباره به خودم مسلط شوم.
3- آیا بیزینسی که به آن مشغول هستید را برای جوانان توصیه می کنید یا خیر؟
من رشته فیلم سازی را به خاطر علاقه ام انتخاب کردم. از محل درآمدهای دیگرم، سرمایه و بودجه کافی برای آموزش تولید فیلم ها و هزینه های شرکت میگذاشتم. اگر کسی به این رشته علاقه دارد، حتماً آدم هایی در مسیر زندگی اش پیدا می شوند که راهنمایی اش کنند تا تبدیل به کسی بشود که می خواهد، همانطور که برای من اتفاق افتاد.
4- راه های برقراری ارتباط با شما کدامند؟
آدرس ایمیل من: bahman@ad1film.com
5- معتقدید که چه نقاط ضعف و قدرتی دارید؟
بزرگترین نقطه قوتم زمانی هست که متمرکزم، به اوضاع مسلطم و جرأت انجام کارها را دارم. حتی اگر ریسکش بالا باشد، وقتی مشکلی برایم پیش می آید، از بالا به آن مشکل نگاه می کنم و آن را از خودم جدا می می کنم. همیشه سعی میکنم موانع را از سر راه بر دارم و نقطه ضفم این است که باید تجربه ها و دانش بیشتری در زمینه فیلم بدست بیاورم.
شاید برایتان خنده دار باشد، اما واقعیت این است که در هوای سرد، فکرم درست و حسابی کار نمی کند و هوای سرد بزرگترین نقطه ضعف من است!
6- بزرگترین هدف تان در زندگی چیست؟ آیا احساس خوشبختی می کنید؟
همین الان خیلی احساس خوشبختی میکنم چون همین امروز همین لحظه، بهمن بهتری نسبت به دیروز بودم و از این بابت بسیار خوشحالم. بزرگترین هدفم در زندگی، افزایش آگاهی خودم هست و اینکه بتوانم این آگاهی را برای دیگران نشر بدهم.
7- کتاب ها یا فیلم های تأثیر گذار در زندگی شما که به خوانندگان پیشنهاد می دهید، چیست؟
فیلم های تأثیرگذار:
- lost
- اثر پروانه ای
- مستند دومینو
- فیلم کوتاه تخم مرغ
- arrival
- intime inception
کتاب هایی که زندگی ام رو تغییر داد:
- چهار اثر از فلورانس اسکاول شین
- کتاب های فروش و موفقیت برایان تریسی
- مدیتیشن اشو
- تيوری انتخاب
- انسان خردمند: گشت و گذاری در تاریخ بشر / یووال نوح هراری
- قدرت عادت / چارلز داهیگ
- تو همانی که میاندیشی / جیمز آلن
- هفت عادت مردمان موثر / استفان کاوی
- الماسهاي اشو “دورنمايي نوين براي هزارهيي نوين” زندگي معنوی، مديتيشن، خودشناسی
- قدرت ذهن
- گیاه خواری صادق هدایت
- زمانی که تصمیم میگیره مهاجرت کنه
8- خود را چگونه فردی می بینید؟
- مهربان و با عشق
- جسور و ریسک پذیر
- دوست خوبی ام
- صفر و صدم
9- سبک زندگی شما به چه صورت است؟
ما خانوادگی وگان هستیم!
من سال ۲۰۱۵ گیاه خوار شدم و خانواده هم ۵ سال بعد، هر کدام جداگانه در مورد این مسئله و سبک زندگی تصمیم گرفتند! زمانی که همه مان وگان شدیم، تصمیم گرفتیم در مورد نوع انتخاب مان اطلاع رسانی کنیم. خواهرم و همسرم هر دو فعال وگان و فعال محیط زیست هستند.
همانطور که گفتم، معمولاً شب ها بیدارم و تمرکز میکنم و روی فیلم نامه ها و داستان ها کار می کنم. روزها هم به کارهای اداری شرکت مشغولم و منابع درآمدمان از وب مستری و بازارهای مالی هست. اگر بیرون کاری نداشته باشم، ترجیح میدهم از خانه کارها را انجام بدهم.
هر کدام از ما در طول روز در یه گوشه از خانه مشغول بیزینس هایمان هستیم و غروب هم برای هم دست میزنیم و شب نشینی میکنیم. بهترین ساعات مان شبهاست و با همسرم همفکری می کنیم.
10- تفریحات شما چیست؟
- پاکسازی طبیعت
- درختکاری بعد از هر موفقیت
- دوچرخه سواری و پیاده روی
- عاشق سفر و طبیعتم هر فرصتی که گیر بیاوریم یا کنار ساحلیم یا در جنگل یا در دل جاده…
11- بهمن رادان مدیون چه کسی است؟ چه کسی بیشترین نقش را در موفقیت اش داشته؟
مهمترین دلیل موفقیتم سختی هایی بود که در زندگی کشیدم! همین سختی ها بود که من امروز را ساخت و باعث شد مستقل باشم و به حمایت هیچکس احتیاج نداشته باشم. اگر بخواهم صادقانه بگویم، همسرم مهمترین نقش را در رشد من داشت چون همیشه در هر شرایطی از ته دل کنارم بود و کمکم میکرد.
من و همسرم همیشه اول شریکیم، بعد رفیق و بعد زن و شوهر! در همه مراحل زندگی، همسرم و خواهرم بهترین مشاورهای من بوده اند.
ثبت بیوگرافی شخصی
می خواهید اسم تان در گوگل باشد؟ می خواهید هرکسی نام شما را در اینترنت جستجو کرد با عکس ها و اطلاعات شخصی تان مواجه شود؟ کافیست وارد لینک زیر شوید و فرم مربوطه را پر نمایید تا بیوگرافی تان در گوگل ثبت شود.
ثبت مشخصات کسب و کار
آدرس شرکت یا مغازه تان کجاست؟ می خواهید هرکسی نام برند شما را در گوگل جستجو کرد به مشخصات کسب و کارتان برسد؟ کافیست وارد لینک زیر شوید و فرم مربوطه را پر نمایید تا مشخصات کسب و کارتان در گوگل ثبت شود.