محسن محسنی تبار کیست؟ ویکی پدیا
زندگی نامه محسنی تبار مدرس و تحلیلگر بازار سرمایه
محسن در 3مین روز از دی ماه سال 1369 در یک خانواده فرهنگی در شهر زیبای سبزوار دیده به جهان گشود. تولد محسن در حالی رقم خورد که پدربزرگش را از دست دادند. با وجود سابقه بیماری پدربزرگ، خانواده فوت او را به فال نیک گرفته و محسن را با آغوش باز پذیرا شدند.
محسن در دوران کودکی، شور و شیطنت خاصی داشت. تا جایی که گاه از کنترل خارج میشد و شیطنتهایش اسباب دردسر اطرافیانش میشد. او در سن 5 سالگی بود که خانوادهاش به دلایلی راهی تهران شدند و در پایتخت ساکن شدند.
خاطرات دوران کودکی و مهاجرت اجباری محسن
محسن و خانوادهاش از روستایی آرام به تهران، کلانشهر پرهیاهو نقل مکان کردند. این جابجایی برای آنها با سختیهایی همراه بود، چرا که با آداب و رسوم جدیدی روبرو میشدند که در بازیها هم با دوستانشان مشکلاتی ایجاد میکرد. ورود به این فرهنگ جدید، نیازمند وفق دادن خود با شرایطی بود که برایشان غریبه بود و همانطور که میدانیم، تغییر آسان نیست!
در سه سال اول زندگی در تهران، محسن به خاطر لهجهاش مورد تمسخر دوستانش قرار میگرفت. اما او تسلیم نشد و با تلاش و پشتکار، زبان تهرانی را یاد گرفت و این چالش را پشت سر گذاشت. یادگیری زبان جدید، اعتماد به نفس او را نیز بالا برد.
محسن محسنی تبار در اینباره می گوید: “به دلیل اینکه پدرم فرهنگی بود وضعیت مالی عالی نداشتیم! پدران دوستانی که با آنها هم بازی می شدم، سطح شغلی یا درآمد خوبی نسبت به پدر من داشتند، این موضوع اذیتم می کرد که چرا ما نتوانیم در خانه بهتری زندگی کنیم و یا ماشینی آنچنانی داشته باشیم. به همین خاطر تا 18 سالگی منتظر بودم تا مستقل شوم و بتوانم روی پای خودم بایستم”
خاطرات دوران مدرسه محسن محسنی تبار از زبان خودش
بچه درس خوانی نبودم، حتی دوره دبستان و راهنمایی در درس هایم کمترین نمره را می گرفتم. به طوری که نمره های ثبت شده در دفترچه ارتباطات را به خاطر اینکه به خانواده ام نشان ندهم، به جای پدرم امضا کردم و تحویل معلم دادم. یک روز که معلم متوجه این موضوع شده بود، از پدرم خواست که به مدرسه بیاید.
وقتی معلم مقابل پدرم از من پرسید که این امضاء چه کسی است؟ در همان لحظه به دروغ گفتم که امضای پدرم است و پدرم که فهمید دروغ می گویم، یک چک محکمی جلوی دوستان و معلم به من زد و از این برخورد پدرم خیلی خورد و اذیت شدم. آنروز موقع برگشت به خانه، آقای خسرو آبادی معلم مان صدایم زد و خواست با من صحبت کند؛ حدود 5 ساعت در مدرسه با من حرف زد و دلیل رفتار و کارهایم را پرسید!
جالب است که بدانید آقای خسرو آبادی یک تسبیحی داشت، به قدری با آن تسبیح بر سرم زده بود که دانه هایش شکسته و فقط 3 دانه در ته تسبیح باقی مانده بود! صحبت های آن معلم باعث شد، راه و روش زندگی کردن را یاد بگیرم. درست همان سال درس هایم بهبود یافت و یکسری رفتارهای خود را تغییر دادم.
دوران پرفراز و نشیب نوجوانی محسنی تبار
محسن در دوران نوجوانی، حدود 15 سالگی، جوانی شرور و پرماجرا بود و پدرش را به شدت آزرده خاطر میکرد. با این حال، روحی فعال و جویای پیشرفت نیز داشت. پدر محسن فرهنگی بود و در زمان ریاست جمهوری احمدینژاد طرحی به فرهنگیان ارائه شده بود که در صورت بازگشت به شهر خود، زمینی به آنها واگذار میشد و مورد حمایت قرار میگرفتند.
محسن از یک سو دلش نمیخواست از پدر و مادرش جدا شود و از سوی دیگر تهران را برای پیشرفت خود ضروری میدانست. در همین حین اتفاقی غیرمنتظره رخ داد. محسن همیشه وظایف محوله پدرش را به بهترین نحو انجام میداد و پدرش به پشتکار و تعهد او ایمان داشت. با اصرار محسن و اطمینان پدر، خانواده تصمیم میگیرند در اول دبیرستان از تهران به سبزوار نقل مکان کنند و برای محسن یک خانه مجردی اجاره میکنند. بازگشت پدر به سبزوار نقطه عطفی در زندگی محسن بود و تحولات مثبتی را رقم زد.
محسن در تنهایی خانه مجردی، حتی از تلویزیون هم محروم بود و به ناچار به درس و کتاب پناه برد. او به طور چشمگیری در تحصیلاتش پیشرفت کرد و به دنبال شغلی بود تا از گذشته شرورانه خود فاصله بگیرد. آرزوی محسن این بود که روزی مانند پدرش کت و شلوار بپوشد و شخصیتی اداری داشته باشد.
یک شب در حین مطالعه صدای اذان آرامشی عجیب به او میدهد و محسن را راهی مسجد میکند. در مسجد با مربیان مذهبی آشنا میشود و پس از چند جلسه گفتگو، به جمع آنها میپیوندد. محسن به کلی تغییر میکند، گویی با امامزادهها همنشین شده بود و به مرجع پاسخگویی به سوالات شرعی اطرافیان تبدیل میشود.
اعتماد مردم به محسن به حدی بود که اتاقی در مسجد به او اختصاص میدهند و او شبها را نیز در آنجا میماند. سرانجام محسن از خانه مجردی بیرون میآید و خادم مسجد میشود. از آن پس محسن دوران نوجوانی خود را با عبادت و تهذیب نفس سپری میکند و به انسانی تبدیل میشود که پدرش آرزویش را داشت و از او افتخار میکرد. محسن در این مسیر، تحولات روحی و جسمی عمیقی را تجربه میکند و تنها آرزوی باقیماندهاش، بهبود وضعیت مالی بود.
تحصیلات محسن، از مربیگری تا مشاوره
محسن دوران دبیرستان را با موفقیت پشت سر گذاشت و توانست در رشته مدیریت دانشگاه آزاد تهران پذیرفته شود. در کنار تحصیلات دانشگاهی، به عنوان مربی تربیتی از طرف مسجد به مدارس معرفی شد و با شور و اشتیاق به فعالیت خود در این زمینه ادامه داد.
محسن در طول یک سالی که به عنوان مربی تربیتی در مدارس فعالیت میکرد، نه تنها بر دانشآموزان تاثیر میگذاشت، بلکه از آنها نیز درسهای زیادی میآموخت. این تعامل دوسویه باعث رشد و ارتقای محسن در زمینههای مختلف تحصیلی، ورزشی، اعتقادی و… شد.
محسن که معتقد بود دانشآموزان امانتی در دست او هستند، برای انجام وظیفهاش به بهترین نحو، هر شب قبل از خواب نماز شب میخواند تا با دلی پاک و روحیهای قوی به تعلیم و تربیت آنها بپردازد. خوشبختانه او تا به امروز با بسیاری از آن دانشآموزان در ارتباط است و از دیدن پیشرفت آنها لذت میبرد. اعتماد خانوادهها به محسن در آن دوران به حدی بود که حتی با وجود مجرد بودن، از او برای مشاورههای خانوادگی نیز کمک میگرفتند.
سال 1389 – استخدامی غیررسمی در آموزش و پرورش
محسن که سالها به صورت آزادانه به تدریس و آموزش مشغول بود، به دلیل علاقه به این حرفه، تصمیم گرفت کارش را رسمی کند و به استخدام آموزش و پرورش دربیاید. او از سال 1389 تا 1393 به صورت غیررسمی در این نهاد فعالیت کرد، اما حقوق دریافتیاش به قدری ناچیز بود که به سختی امرار معاش میکرد.
محسن در دوراهی قرار گرفته بود. از یک سو، به شغل معلمی علاقه داشت و از طرف دیگر، حقوق اندک و عدم امنیت شغلی او را به شدت آزرده خاطر میکرد. او میدانست اگر به همین روال ادامه دهد، در نهایت همانند پدرش، تنها به حقوق ناچیز یک کارمند ساده دولتی بسنده خواهد کرد.
در زمان بازنشستگی پدر محسن، با وجود سالها سابقه کار، نه تنها سنوات خدمتی او به طور کامل پرداخت نشد، بلکه مبالغ ناچیزی به صورت خرد خرد به حساب او واریز میشد. این اتفاق، نقطه عطفی برای محسن بود و او را مصمم کرد که از آموزش و پرورش کناره گیری کند.
محسن در این باره میگوید: “آموزش و پرورشی که به جای قدردانی از زحمات کارمندان خود، با حقوق اندک و عدم پرداخت به موقع مطالبات آنها اینگونه رفتار میکند، جای ماندن در آن نیست.”
پدر محسن نیز به دلیل کمبود نیروی انسانی در آموزش و پرورش، 5 سال بیشتر از موعد مقرر به کار خود ادامه داده بود، اما در نهایت، 35 سال خدمت او به جز حقوقی ناچیز و عدم حمایت کافی، ثمرهای دیگر برای او نداشت.
از معلمی تا بانک مرکزی: داستان صعود محسن از طریق پشتکار و توانایی
محسن که پیشتر در کسوت معلم فعالیت میکرد، به واسطه یکی از دوستانش برای مصاحبه در بانک رسالت معرفی شد. قدرت بیان قوی او در مصاحبه، کار خود را کرد و او به استخدام بانک درآمد اما نقطه قوت اصلی محسن، توانایی و نیروی بدنی بالای او بود. او به تنهایی به اندازه سه نفر کار میکرد و حتی حاضر بود بدون هیچگونه شکایتی 24 ساعت بدون وقفه کار کند.
بعد از گذشت دو ماه، به دلیل لیاقت و تواناییهای محسن، او به عنوان مسئول گزینش بانک رسالت انتخاب شد و بعد از آن نیز به سمت مسئول بازرسی ارتقا یافت. بالاخره تلاش و پشتکار محسن به بار نشست و روزی شخصی که شاهد عملکرد او در بانک رسالت بود، او را به استخدام بانک مرکزی درآورد.
سال 1393 – داستان آشنایی محسن محسنی تبار با بازار بورس
محسن، زمانی معلم بود، اما عطش پول و آزادی او را به سمت بازار سرمایه کشاند. با پشتکار و انضباط فردی، پلههای ترقی را طی کرد و طعم شیرین موفقیت را چشید.
محسن در حین تدریس در مدرسه با یکی از اولیاء دانشآموزان که در سازمان بورس مشغول به کار بود آشنا شد. این آشنایی جرقهای در ذهن محسن زد و او را به سمت دنیای بورس رهنمون کرد. در آن زمان فعالیت محسن در بورس جدی نبود، اما تجربیات او در بانک دیدگاهش را نسبت به بازارهای مالی تغییر داد و او را مصمم به ایجاد تحول در زندگیاش کرد.
سال 1396 ریزش بازار بورس فرصتی طلایی برای محسن بود. او با هوش و ذکاوت خود از این موقعیت نهایت استفاده را برد و سود قابل توجهی کسب کرد. در آن زمان محسن همزمان در بانک مشغول به کار بود، اما درآمد حاصل از بورس به قدری چشمگیر بود که در عرض یک هفته به اندازه حقوق یک ماه او در بانک میرسید. این تجربه جرقهای دیگر در ذهن محسن زد و او را به فکر راهاندازی کسبوکار مستقل انداخت.
رها شدن از قید و بند کارمندی و تجربه کاری جدید
محسن از کار کردن زیر دست دیگران متنفر بود. او به دنبال آزادی و استقلال بود و میدانست که تواناییهایش فراتر از یک شغل کارمندی ساده است. در سال 1394 محسن در یک آزمون استعدادیابی شرکت کرد و نتیجۀ آن شگفتانگیز بود. به او گفته شد که با توجه به تواناییهایش، پتانسیل تبدیل شدن به یک مدیر برجسته را دارد. این تأیید و تشویق عزت نفس محسن را افزایش داد و او را در تصمیمش برای ترک بانک مصممتر کرد.
محسن پس از استعفا از بانک، با تمام توان به دنبال رؤیای خود رفت. او یک سبدگردانی شخصی راهاندازی کرد و با جمعآوری سرمایه از نزدیکانش، قدم در دنیای بورس گذاشت.
محسن با موفقیت در بورس، طعم واقعی پول را چشید. او نه تنها توانست به خانوادهاش کمک کند، بلکه برادرش را نیز به کسبوکار خود راه داد و از او در مسیر موفقیت حمایت کرد. او در کنار تلاش و پشتکار، از دعای خیر پدر و مادرش نیز به عنوان عاملی مهم در موفقیت خود یاد میکند. او معتقد است که ایمان به خدا و توکل به او، در گذر از چالشها و سختیها به او یاری رسانده است.
شراکت اشتباه، محسن را تا مرز ورشکستگی برد!
محسن محسنی تبار، زمانی که در بانک مشغول به کار بود، به دنبال راهی برای افزایش ثروت خود بود. او تصمیم گرفت با پس انداز 70 تا 80 میلیون تومانی خود، با یکی از دوستانش در زمینه فست فود به عنوان شغل دوم فعالیت کند اما این شراکت به دلیل عدم وجود مدیریت صحیح و عدم تناسب تخصص و تعهد طرفین، به شکست انجامید. محسن در سال 1396 حدود 80 میلیون تومان ضرر کرد و تا مرز ورشکستگی پیش رفت.
این تجربه تلخ به او آموخت که برای موفقیت در کسب و کار، باید با افراد قوی و متخصص در آن حوزه همکاری کرد، حتی اگر این امر هزینه بیشتری برای او داشته باشد. افراد کاربلد و متخصص میتوانند با ایدهها و تجربیات خود، مسیر کسب و کار را به طور کلی تغییر داده و آن را به سمت رونق و پیشرفت سوق دهند.
محسن پس از این شکست، در سال 1396 با جدیت بیشتری کار خود را آغاز کرد و دفتر کار خود را راه اندازی کرد. او در زمینه سبدگردانی فعالیت میکرد و افراد مختلف سرمایه خود را به او میسپردند تا محسن با آن معاملات انجام دهد و در قبال سودی که به دست میآورد، طبق روال کاری، درصدی را برای خود بردارد. او در ادامه کار خود، پا را فراتر گذاشته و کارگزاری تأسیس کرد تا افراد بتوانند از طریق آن به خرید و فروش و معاملات بپردازند.
محسن محسنی تبار در حال حاضر به عنوان تحلیلگر بازار سرمایه ایران و همچنین فارکس مشغول به فعالیت است و تجربیات و آموختههای خود را به دیگران نیز آموزش میدهد.
راه های ارتباطی
- اینستاگرام: mohsen.mohsenitabar
- تلگرام: mohsen_mohsenitabar
- ایمیل: info@mohsenitabar.com – mohsenitabarmohsen@gmail.com
- سایت : mohsenitabar.com
- شماره های تماس و موبایل: 09909148159 – 09196348480 – 02126143930
- آدرس دفتر: تهران، خیابان دماوند، خیابان آیت
- ساعات کاری: شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 تا 17 – پنجشنبه از ساعت 8 تا 13
ثبت بیوگرافی در گوگل
آیا می خواهید هرکسی نام شما را در اینترنت جستجو کرد، عکس ها و اطلاعات شخصی شما را ببیند؟ کافیست وارد لینک زیر شوید و فرم مربوطه را پر نمایید تا بیوگرافی تان در گوگل ثبت شود.